دين و اسطوره و نو آوري
دين و اسطوره و نو آوري
دين و اسطوره و نو آوري
نويسنده: ابراهيم فياض
1. دين و اسطوره دو عنصر متضاد، ولي متعامل در طول تاريخ انساني بوده اند. دين در جوامع انساني به معنا بخشي و قصد آفريني مشغول بوده است و اسطوره ها اين معنا بخشي را صورت بندي و صورت بخشي مي كنند و گاهي اين صورت بخشي سبب تحريف معناي ديني ميشود كه انحراف از همين جا شروع مي شود.
2. دين ها در طول تاريخ زندگي انساني، اسطوره آفرين بوده اند، يعني معنا بخشي و قصد آفريني دين، تخيل انساني را بر انگيخت و تخيل انساني صورت بندي معناي آفريده شده توسط دين را به عهده مي گرفت و اين معاني در جامعه صورت ساختاري به خود مي گرفت و در جامعه جاري مي گشت و فعاليت هاي زندگي انسان را تحت الشعاع و زير نفوذ قرار مي داد.
3. اگر يك جامعه داراي حيات فرهنگي طولاني شود و معنا بخشي جديدي رخ ندهد، اينجاست كه اسطوره ها جاي دين را مي گيرند و تخيل انساني كه از يك طرف ديگر به غرايز انساني و به گونه خاص غريزه حسي مربوط و مرتبط است، به گونه اي صورت هاي معنايي آن دين را شكل مي دهد كه صورت هاي معنايي دين در جهت ارضاي انحرافي و افراطي غرايز جنسي و انساني انسان به كار رود. (در قرآن بارها آمده است كه آيا خدا امر به فحشاء كرده است!)
4. اسطوره ها در چنين وضعي جاي دين را ميگيرند و دين گونه مي شوند و اين در اوج تمدن ها رخ مي دهد كه فساد نيز با آن همراه مي شود و انسان از نظر تخيل و ارضاي جنسي بي مرز ميشود و در حال تصوير سازي متنوع و گسترده در زندگي خود مي شود كه اين صورت ها در معماري و هنر و صنعت و شهر اوج مي گيرد و اينجاست كه صورت بر معنا پيشي مي گيرد و جامعه دچار تصلب معنايي مي شود كه هيچ گونه تحمل تغيير معنايي ندارد. پس دچار فرآيند دوراني مي شود كه خود اين بي معنايي را تشديد مي كند.
5. در چنين وضعي اديان جديدي به صحنه حضور مي آيند و با اسطوره ها درگير مي شوند تازه خود اين اديان متهم مي شوند كه اساطير الاولين را ترسيم مي كند، چون فضاي جامعه اساطير است و صورت جاي معنا نشسته و تكرار مي شود و بي معنايي بر جامعه حاكم است و دين جديد نظام معنايي جديدي را مطرح مي كند كه اين نظام معنايي با نظام معنايي تصلب يافته و بي معنا شده آن جامعه درگير مي شود و اينجاست كه جنگ دين و اسطوره رخ مي دهد.
6. دين جديد نظام معنايي خود را با صورت هاي جديد در جامعه مطرح و طرح مي كند، كه اين صورت هاي جديد توسط پيامبران و رهبران اصلي دين مطرح مي شوند و نقش كليدي زبان در اين صورت بندي جديد بسيار مهم مي باشد (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم) يعني صورت هاي موجود در يك زبان در صورت بندي دين در يك جامعه نقش كليدي بازي مي كند.
7. صورت بندي زباني در دين سبب انتقال صورت بندي اساطيري را قبلي به دوران جديد مي شود و از اينجاست كه انحراف دين جديد شروع مي شود و انحرافات و التقاط رخ مي دهد و بازسازي دين بر اساس گذشته توسط افرادي رخ مي دهد كه اشرافيت حاكم بر دوران قبلي بودند. پس فرهنگ گذشته به سوي آينده مي آيد و دين را منحرف مي كند.
8. اشرافيت قديمي و ديندار جديد اين عمل را با كار كرد جديدي انجام مي دهند تا بتوانند در قالب دين جديد داراي قدرت بيشتر براي ارضاي غرايز انساني خود در قالب جديدي در دين جديد انجام دهند و اگر اين فرآيند رخ دهد باعث مي شود كه دين سبب قدرتمندي بيشتر اين اشراف در ارضاي قدرتمندي خود شود و اين قدرت حتي از زمان قبل بيشتر مي شود. پس اين صورت بندي جديد سبب قدرت بيشتر اشراف در دوران جديد ميشود كه خود سبب انحراف بيشتر دين مي شود. (آنچه در بازگشت صورت هاي قبيلگي دين در اسلام توسط بني اميه صورت گرفت).
9. مصلحين ديني در اين وضعيت به انقلاب و اصلاح براي صورت هاي جديد انحرافي دين به قيام مي پردازند و اين قيام توسط قدرتمندان قديمي و به گونه جديد حاكم، به خشونت كشانده مي شود كه خود اين اصلاحات ديني تاريخ تحولات دين جديد را شكل خواهد داد. پس براي صورت بندي دين جديد احتياج به انسان هايي هست كه اين صورت هاي جديد را در جامعه شكل مي دهند و دين در اين صورت بندي ها دچار اختلال و انحراف نشود (كه به آنها امامت و امام گفته مي شود).
10. صورت هاي جديد ديني بر اساس داستان هايي صورت مي پذيرد كه ريشه زباني دارد كه به آن سيره پيامبر و يا سيره امام گفته مي شود (كه گاهي به آن نيز سنت گفته مي شود). پس بدون اين صورت هاي جديد بر اساس سنت و سيره رهبران ديني، صورت هاي ما قبل دين و اساطيري بر مي گردد و صورت بندي دين را شكل خواهد داد و گونه اي كامل ضد دين خواهد بود (مثل صورت بندي بني اميه).
11. مهمترين نقش رهبران ديني در يك جامعه توليد معنا براي صورت بندي جديد و مطابق زمان و مكان يا مقتضيات فرهنگي جديد مي باشد كه اين مقتضيات فرهنگي، صورتهاي زندگي روزمره را شكل مي دهند و زندگي روزمره بدون تمثيل و داستان و صورت و هنر جريان نمي يابد. پس رهبران ديني بعدي صورت بندي ديني را بسيار مهم و ضروري قلمداد خواهند كرد كه به گونه فقه و كلام تجلي پيدا مي كند.
12. دين براي ورود در زندگي راهي جز اسطوره ندارد چرا كه زندگي روزمره بر اساس تخيل بنا مي شود و ادبيات و هنر و فرهنگ عامه بر اساس تخيل استوار مي گردد. مدرنيسم كه تخيل را به طرف عقلانيت، سوق داد، سبب اختلال در زندگي روزمره شد و پسامدرنيسم در مقابل مدرنيسم به تخيل پناه برد و زندگي عمومي انساني هدف مطالعه و سياست گذاري قرار داد. در اين مرحله يك فرآيند افراطي رخ داد و آن اين بود كه اسطوره را جايگزين دين كرد و با اسطوره به شناخت دين دست يازيد و اسطوره محوري را در نقطه ثقل خود قرار داد و سعي در شناخت جهان براساس اسطوره كرد. پس دين براي جاري شدن در جامعه به اسطوره سازي احتياج دارد(كافي است به عاشورا و كربلا نگاه كرد) ولي نمي توان با اسطوره به قضاوت درباره دين نشست.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ
2. دين ها در طول تاريخ زندگي انساني، اسطوره آفرين بوده اند، يعني معنا بخشي و قصد آفريني دين، تخيل انساني را بر انگيخت و تخيل انساني صورت بندي معناي آفريده شده توسط دين را به عهده مي گرفت و اين معاني در جامعه صورت ساختاري به خود مي گرفت و در جامعه جاري مي گشت و فعاليت هاي زندگي انسان را تحت الشعاع و زير نفوذ قرار مي داد.
3. اگر يك جامعه داراي حيات فرهنگي طولاني شود و معنا بخشي جديدي رخ ندهد، اينجاست كه اسطوره ها جاي دين را مي گيرند و تخيل انساني كه از يك طرف ديگر به غرايز انساني و به گونه خاص غريزه حسي مربوط و مرتبط است، به گونه اي صورت هاي معنايي آن دين را شكل مي دهد كه صورت هاي معنايي دين در جهت ارضاي انحرافي و افراطي غرايز جنسي و انساني انسان به كار رود. (در قرآن بارها آمده است كه آيا خدا امر به فحشاء كرده است!)
4. اسطوره ها در چنين وضعي جاي دين را ميگيرند و دين گونه مي شوند و اين در اوج تمدن ها رخ مي دهد كه فساد نيز با آن همراه مي شود و انسان از نظر تخيل و ارضاي جنسي بي مرز ميشود و در حال تصوير سازي متنوع و گسترده در زندگي خود مي شود كه اين صورت ها در معماري و هنر و صنعت و شهر اوج مي گيرد و اينجاست كه صورت بر معنا پيشي مي گيرد و جامعه دچار تصلب معنايي مي شود كه هيچ گونه تحمل تغيير معنايي ندارد. پس دچار فرآيند دوراني مي شود كه خود اين بي معنايي را تشديد مي كند.
5. در چنين وضعي اديان جديدي به صحنه حضور مي آيند و با اسطوره ها درگير مي شوند تازه خود اين اديان متهم مي شوند كه اساطير الاولين را ترسيم مي كند، چون فضاي جامعه اساطير است و صورت جاي معنا نشسته و تكرار مي شود و بي معنايي بر جامعه حاكم است و دين جديد نظام معنايي جديدي را مطرح مي كند كه اين نظام معنايي با نظام معنايي تصلب يافته و بي معنا شده آن جامعه درگير مي شود و اينجاست كه جنگ دين و اسطوره رخ مي دهد.
6. دين جديد نظام معنايي خود را با صورت هاي جديد در جامعه مطرح و طرح مي كند، كه اين صورت هاي جديد توسط پيامبران و رهبران اصلي دين مطرح مي شوند و نقش كليدي زبان در اين صورت بندي جديد بسيار مهم مي باشد (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم) يعني صورت هاي موجود در يك زبان در صورت بندي دين در يك جامعه نقش كليدي بازي مي كند.
7. صورت بندي زباني در دين سبب انتقال صورت بندي اساطيري را قبلي به دوران جديد مي شود و از اينجاست كه انحراف دين جديد شروع مي شود و انحرافات و التقاط رخ مي دهد و بازسازي دين بر اساس گذشته توسط افرادي رخ مي دهد كه اشرافيت حاكم بر دوران قبلي بودند. پس فرهنگ گذشته به سوي آينده مي آيد و دين را منحرف مي كند.
8. اشرافيت قديمي و ديندار جديد اين عمل را با كار كرد جديدي انجام مي دهند تا بتوانند در قالب دين جديد داراي قدرت بيشتر براي ارضاي غرايز انساني خود در قالب جديدي در دين جديد انجام دهند و اگر اين فرآيند رخ دهد باعث مي شود كه دين سبب قدرتمندي بيشتر اين اشراف در ارضاي قدرتمندي خود شود و اين قدرت حتي از زمان قبل بيشتر مي شود. پس اين صورت بندي جديد سبب قدرت بيشتر اشراف در دوران جديد ميشود كه خود سبب انحراف بيشتر دين مي شود. (آنچه در بازگشت صورت هاي قبيلگي دين در اسلام توسط بني اميه صورت گرفت).
9. مصلحين ديني در اين وضعيت به انقلاب و اصلاح براي صورت هاي جديد انحرافي دين به قيام مي پردازند و اين قيام توسط قدرتمندان قديمي و به گونه جديد حاكم، به خشونت كشانده مي شود كه خود اين اصلاحات ديني تاريخ تحولات دين جديد را شكل خواهد داد. پس براي صورت بندي دين جديد احتياج به انسان هايي هست كه اين صورت هاي جديد را در جامعه شكل مي دهند و دين در اين صورت بندي ها دچار اختلال و انحراف نشود (كه به آنها امامت و امام گفته مي شود).
10. صورت هاي جديد ديني بر اساس داستان هايي صورت مي پذيرد كه ريشه زباني دارد كه به آن سيره پيامبر و يا سيره امام گفته مي شود (كه گاهي به آن نيز سنت گفته مي شود). پس بدون اين صورت هاي جديد بر اساس سنت و سيره رهبران ديني، صورت هاي ما قبل دين و اساطيري بر مي گردد و صورت بندي دين را شكل خواهد داد و گونه اي كامل ضد دين خواهد بود (مثل صورت بندي بني اميه).
11. مهمترين نقش رهبران ديني در يك جامعه توليد معنا براي صورت بندي جديد و مطابق زمان و مكان يا مقتضيات فرهنگي جديد مي باشد كه اين مقتضيات فرهنگي، صورتهاي زندگي روزمره را شكل مي دهند و زندگي روزمره بدون تمثيل و داستان و صورت و هنر جريان نمي يابد. پس رهبران ديني بعدي صورت بندي ديني را بسيار مهم و ضروري قلمداد خواهند كرد كه به گونه فقه و كلام تجلي پيدا مي كند.
12. دين براي ورود در زندگي راهي جز اسطوره ندارد چرا كه زندگي روزمره بر اساس تخيل بنا مي شود و ادبيات و هنر و فرهنگ عامه بر اساس تخيل استوار مي گردد. مدرنيسم كه تخيل را به طرف عقلانيت، سوق داد، سبب اختلال در زندگي روزمره شد و پسامدرنيسم در مقابل مدرنيسم به تخيل پناه برد و زندگي عمومي انساني هدف مطالعه و سياست گذاري قرار داد. در اين مرحله يك فرآيند افراطي رخ داد و آن اين بود كه اسطوره را جايگزين دين كرد و با اسطوره به شناخت دين دست يازيد و اسطوره محوري را در نقطه ثقل خود قرار داد و سعي در شناخت جهان براساس اسطوره كرد. پس دين براي جاري شدن در جامعه به اسطوره سازي احتياج دارد(كافي است به عاشورا و كربلا نگاه كرد) ولي نمي توان با اسطوره به قضاوت درباره دين نشست.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}